4-2-2-2- همبستگی بین متغیرها برای شرکتهایی با اقلام تعهدی بالا و پایین. 83
4-2-3-آمار استنباطی. 84
4-2-3-1- پایداری اقلام تعهدی و جریان نقد در پیش بینی سود سال بعد 84
4-2-3-2- تأثیر محافظهکاری بر پایداری اقلام تعهدی 84
4-3- محافظهکاری و نابهنجاری اقلام تعهدی . 87
4-3-1- آمار توصیفی 87
4-3-1-1- آمار توصیفی در سطح کل سال- شرکت 87
4-3-1-2- آمار توصیفی برای شرکتهایی با اقلام تعهدی بالا و پایین 88
4-3-2- همبستگی بین متغیرهای پژوهش 89
4-3-2-1- همبستگی بین متغیرهای پژوهش برای کل دادهها 89
4-3-2-1- همبستگی بین متغیرهای پژوهش فرضیه دوم برای شرکتهایی با اقلام تعهدی
بالا و پایین 92
4-3-3-آمار استنباطی. 94
4-3-3-1- آمار استنباطی بدون حضور محافظهکاری. 94
4-3-3-2- آمار استنباطی با حضور محافظهکاری. 95
4-4- خلاصه فصل. 97
فصل پنجم: خلاصه و نتیجهگیری. 98
5-1- مقدمه 99
5-2- خلاصه و نتیجهگیری. 99
5-3- محدودیتهای پژوهش. 101
5-4- پیشنهادهای کاربردی. 102
5-5- پیشنهاد برای پژوهشهای آتی 102
منابع. 104
مقدمه و بیان موضوع
ارائه الگویی که به خوبی رفتار بازده سهام را توضیح دهد یکی از دغدغههای محققین حوزه بازارهای مالی و سرمایه است. براساس پژوهشهای صورت گرفته در این حوزه مدلها و الگوهای مختلفی ارائه گردیده است اما پژوهشها متعددی نشان دادهاند که مدلهای ارائه شده به خوبی توانایی توضیح بازده سهام را ندارند. به عنوان مثال، مدل قیمت گذاری داراییهایی سرمایهای[1] یکی از معروفترین و قدیمیترین این مدلها است که توسط سه پژوهشگر به نامهای شارپ[2] (1964)، لینتنر[3](1965) و موسین(1966) ارائه شد و تنها عامل تبیین کننده اختلاف بازده سهام را ریسک سیستماتیک[4] معرفی گردید. پس از معرفی الگوی قیمت گذاری داراییهای سرمایهای نتایج پژوهشهای حاکی از این است که متغیرهایی همچون اندازه، نسبت سود به قیمت سهام، نسبت جریانهای نقدی به قیمت، نسبت جریانهای نقدی عملیاتی به قیمت، نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام، اقلام تعهدی و اجزای آن، مخارج سرمایهای، بازده سهام را بهتر از مدل قیمت گذاری داراییهایی سرمایهای پیش بینی می کند(مشایخی و همکاران، 1389). موارد ذکر شده به نابهنجاریهای بازار سرمایه[5] منجر میشوند. در حقیقت نابهنجاریهای بازار نتایج پژوهشهای تجربی هستند که با تئوریهای شناخته شده قیمت گذاری داراییها همخوانی ندارند. این نابهنجاریها نشان دهنده ناکارایی بازار[6] (فرصتهای سودآوری) یا کامل نبودن مدل قیمت گذاری مورد استفاده هستند (همان).
یکی از نابهنجاریهای بازار سرمایه، نابهنجاری اقلام تعهدی[7] است که دلالت بر کسب بازده غیرعادی[8] از طریق انجام معامله براساس اطلاعات موجود در اقلام تعهدی دارد. ادبیات حسابداری، بیانگر رابطهای منفی بین اقلام تعهدی و بازده آینده سهام است. این رابطه منفی اصطلاحاً «نابهنجاری اقلام تعهدی » نامیده میشود که اولین بار توسط اسلون[9] (1996) معرفی شد. در ایران نیز دستگیر و رستگار (1390) و قائمیو همکاران (1389) رابطه منفی بین اقلام تعهدی و بازده سهام را مستند کرده اند. اسلون استنباط کرد که بازار در استفاده و ترکیب کردن تمام اطلاعات گنجانده شده در اجزای سود کوتاهی میکند. مطالعه اسلون نشان داد که پرتفوی شرکتهایی با اقلام تعهدی زیاد، بازدههای آتی پایینی به دست میآورد. وی این موضوع را به پایداری[10] کمتر اقلام تعهدی در مقایسه با جزء نقدی سود نسبت داد که دلیل آن ذهنیتگرایی[11]بیشتر در برآورد اقلام تعهدی و ماهیت موقتی[12] این اقلام است. به این معنا که، نادیده گرفتن پایداری متفاوت اجزاء نقدی و تعهدی سود، منجر به ارزیابی نادرست اطلاعات موجود در اقلام تعهدی میشود. به عبارت دیگر، سرمایه گذاران باید هنگام ارزش گذاری شرکتها، بین پایداری اجزای سود- جزء نقدی و تعهدی- تفاوت قائل شوند. بدلیل آنکه جریانهای نقدی عملیاتی (به دلیل قابلیت اتکای بالاتر)، سودآوری آتی را بهتر از اقلام تعهدی پیش بینی میکند، نادیده گرفتن این تفاوت سبب میشود سرمایه گذاران درباره ارزیابی عملکرد آتی شرکتهای با اقلام تعهدی بالا، بسیار خوش بینانه عمل کنند و درباره آینده شرکتهایی با اقلام تعهدی پایین بدبین باشند. بنابراین اگر چنین سرمایه گذاران بیتجربه و کم اطلاعی بر قیمت سهام تأثیر گذارند، قیمتهای بالایی برای شرکتهایی با اقلام تعهدی بالا و قیمتهای پایینی برای شرکتهایی با اقلام تعهدی پایین مورد انتظار است. در واقع، در این شرایط سهام شرکتها به گونهای نادرست و غیرمنطقی ارزش گذاری میشود. و در نتیجه، در دورههای آتی، به دلیل پایداری پایین اقلام تعهدی، شرکتهایی با حجم بالای اقلام تعهدی، بازدههایی کمتر از حد مورد انتظار (بازده غیر عادی منفی) و شرکتهایی با اقلام تعهدی پایین بازدههایی بیش از حد مورد انتظار (بازده غیر عادی مثبت) کسب خواهند کرد. این الگو در اصطلاح، نابهنجاری اقلام تعهدی نام دارد که چالشهایی را نسبت به تئوریهای منطقی قیمت گذاری داراییها مطرح کرده است (هرشلیفر[13] و همکاران، 2010).
به دنبال نتایج کار اسلون (1996)، پژوهشهای مختلفی در رابطه با اقلام تعهدی و بازده سهام صورت گرفته است. دستهای از پژوهشها، نابهنجاری اقلام تعهدی را مبتنی بر ریسک تفسیر میکنند و دستهی دیگر، در تشریح نابهنجاری اقلام تعهدی، قیمت گذاری نادرست اقلام تعهدی را علت ایجاد رابطه منفی بین اقلام تعهدی و بازده آتی سهام بیان میکنند.
به گفته فاما[14] (1998) وجود نابهنجاریهای بازار سرمایه میتواند ناشی از عدم شناسایی کامل عوامل ریسک باشد. بنابراین در دیدگاهی که نابهنجاری اقلام تعهدی را مبتنی بر ریسک تفسیر میکنند بازار سرمایه به طور کارا و موثر اطلاعات موجود را ارزیابی و شرکتهایی با اقلام تعهدی پایین، پرمخاطره و دارای ریسک بالاتر هستند. بنابراین، بازده بالاتر این گونه شرکتها جبرانی برای ریسک بیشتر است. میتوان این گونه بیان کرد که سطوح مختلف اقلام تعهدی معیاری برای عامل ریسک است که منتهی به سطوح مختلف بازده میشود (فاما و فرنچ،2008[15]).
در مقابل، در نظریههای مالی- رفتاری نوین فرض بر این است که سرمایه گذاران به طور سیستماتیک در قیمت گذاری داراییها دچار خطا و اشتباه میشوند و نابهنجاریها نتیجهی خطای قیمت گذاری است (وو و ژانگ[16]،2011). به عبارت دیگر، وجود سرمایه گذاران بیتجربه در بازار، سبب قیمت گذاری نادرست اوراق بهادار میگردد؛ به نحوی که واکنش سرمایه گذاران نسبت به تغییرات اقلام تعهدی باعث میشود سهام شرکتهای با حجم متفاوتی از اقلام تعهدی، به گونهای نادرست بیشتر یا کمتر از واقع ارزش گذاری شود که این امر برخلاف فرضیه بازار کارا[17] است.
در کل، استدلالهای مختلفی در خصوص تشریح قیمت گذاری نادرست اقلام تعهدی که علت ایجاد رابطه منفی بین اقلام تعهدی و بازده آتی سهام است، وجود دارد. این استدلالها از قبیل، استدلال پایداری (اسلون، 1996، ریساتک[18]، 2010) استدلال رشد[19] (فیرفیلد و همکاران[20]، 2003، مارتین[21]، 2007، ژانگ، 2007)، استدلال تئوری نمایندگی[22](کوتاری و همکاران[23]، 2008) استدلال بازده نامشهود دورههای قبل [24](ریستاک، 2010، فروغی و همکاران، 1391) میباشند. برای بسط مبانی نظری این پایان نامه از استدلال پایداری استفاده شدهاست.
اسلون (1996) در استدلال پایداری، کسب بازده غیرعادی براساس اطلاعات موجود در اقلام تعهدی را به پایداری کمتر اقلام تعهدی درمقایسه با جریان وجوه نقد نسبت میدهد. و عنوان می کند که علت پایداری کمتر اقلام تعهدی در مقایسه با جریان وجوه نقد، ذهنیتگرایی و ماهیت موقتی بیشتر در برآورد اقلام تعهدی است. از این رو، خطای اندازه گیری(برآورد) در اقلام تعهدی وجود دارد که میتواند از اشتباهات غیر عمدی در برآوردها و یا دستکاری عمدی اقلام تعهدی توسط مدیریت[25] ناشی شود. به همین دلیل شرکتهایی با اقلام تعهدی بالا با احتمال بیشتری دارای خطای برآورد در اقلام تعهدی خود هستند و در نتیجه، سود آنها در دوره آتی کمتر پایدار میماند.